"از پرواز نور چشمی مامان پیش خدا"                                                                                  "از پرواز نور چشمی مامان پیش خدا" ، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 7 روز سن داره

دلنوشته های مامان بـــــــــــــهار

امـــــروز

1391/2/19 1:07
2,507 بازدید
اشتراک گذاری

خدایا امروز چه روز قشنگی بودددددد لبخند

من کاملا سر حال بودم با اینکه دیشب تا ساعت 3 سوال تایپ کردم اما صبح سر حال بودم

آخیش تقریبا کارام تموم شده سوالا رو تحویل دادم نمرات مستمر رو وارد کردم فقط مونده امتحان دادن بچه هاااااا

که اونم تابلو دیگه همه گند میزنن نیشخندریاضی هستش شوخی که نیستخنده

تا ساعت 2مدرسه بودم کلی سوالای سختتتتتت با بچه ها کار کردم

 شکلکهای جالب و متنوع آروین 

حرصشون در اومده بود منم که دیگه نا نداشتم اما کاریش نمیشه کرد باید کار کنم که جبران او 2ماهی که نبودم بشه

 

 

اومدم کلی خونه رو تمیز کردم لباسای زمستونه رو که هنوز وقت نکرده بودم جمع کنم برداشتم ، بمیرم لباسای بارداریمم جمع کردم

خونه شده دسته گل واسه شوشو هم ماکارونی پختم اگه بدونید چه ته دیگی در اومده بود خوشمزه

حرصم گرفتههههههههههههه من نمیتونم بخورم تو رژیم خام خواری ام دلم میخواددددددددددددگریهگریهگریه

یکم سالاد خوردمافسوس سریال عشق و جزا و همینا ...........

دیگه اینکه الان حالم گرفته شد سر یه مساله با شوشو بحثم شد همه ی این خوشیا کوفتم شددددددددددددددل شکسته

رفتم وبلاگ الی اونم حالش گرفته بود میخواست یکی رو گاز بگیره کلی خندیدم چون منم دلم خواست این شوشو رو گاززززززززز بگیرم !چه حسیه ؟؟!!منم موخاممممممممممم ناراحت

الان با هم قهــــــــــــــلیم اون داره فیلم میبینه محل هم نمیدههههههه

یکی نیست بگه ماکارونی به اون خوشمزگی جلو چشت باشهههههههههه عصبانی

منم نمیــــــــــــرم آشتی خیال باطل

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (16)

نرگسی
18 اردیبهشت 91 23:51
خسته نباشی خانوم معلمممممممم مهربون .. خسته ی خونه داری هم نباشی عزیزم .. برو گازش بگیر عزیزم بذار دلت خنک شه ..
خوش سیما
19 اردیبهشت 91 0:11
ممنون مامان بهار چکار کنیم همینه دیگه
نایسل
19 اردیبهشت 91 0:17
وای عزیزززززززز دلم برو آشتی کن بابا منت بکششش بیخیال قهر چیه بیا باهم دندون گیر مرسانا رو قراره مامانش بده من گاز بگیریم اینقدر حال میده من االان خیلی خوبم کلی رفتم بیرون حال کردم
نایسل
19 اردیبهشت 91 0:17
خانوم معلم خسته نباشی سوالات و اسون بگیر بدبختا 20 بگیرن چچه کاریه اذیتشون کنی جیگرم بزار حالشو ببرن
نایسل
19 اردیبهشت 91 0:38
اره خوب بیخیال من و علی همیشه زودی منت همو میکشیم تا زود تموم شه اینجوری فقط اعصابت خورد میشه اخرش که باید اشتی کنی اره میدم فعلا تو گاز بگیر
نایسل
19 اردیبهشت 91 0:52
مرسی عزیززز دلممم کاش میخوردی وای من نخورم میمیرممم چه جوری تونستی ناخنک ککک نزنی وای واییییی
نایسل
19 اردیبهشت 91 0:52
منم تورو خیلی دوست دارم بهار خیلی
نایسل
19 اردیبهشت 91 0:52
قربونت برمممممم من اینقدر خوبی خوشحالم ذوق میکنی
نایسل
19 اردیبهشت 91 0:53
شب به خیر خوشملم
مامان عاطفه
19 اردیبهشت 91 0:55
سلام بهار عزیز . الان که دارم برات مینویسم ، انقدر گریه کردم که نگو . آخه با خوندن مطالب تو تمام خاطرات دردناک 2 سال پیشمون اومد جلوی چشمم. من تمام روزات و میفهمم و تمام تنهاییت رو درک میکنم . خیلی سخته . شاید هیچوقت فراموشش نکنی ، چون نتونستم فراموش کنم . اما با گذشت زمان و برگشتن دوباره پسرم به این دنیا دردام کهنه شد و رفت تو صندوقچه خاطرات ، که شاید یه روزی یه دست نوشته ای مثل نوشته های تو این صندوقچه رو باز میکنه و خاطرات قدیمی رو زنده . خیلی خوشحالم که الان روحیت بهتره . امیدوارم روز به روز بهتر بشی و این رو مطمئن باش که پسرت برمیگرده . اینبار بیشتر قدر اون و مادر شدنت رو میدونی . چون تجربه کردم میگم . فقط هم از خود خدا طلب کن .ببخشید که زیاد نوشتم . با اجازتون هم لینکتون کردم . دوست داشتی پیشم بیا . خیلی دوست دارم باهات دوست بشم .
مامان عاطفه
19 اردیبهشت 91 1:56
ممنون عزیزم چشمات خوشکل میبینه . تو خیلی از من روحیت بهتره . شاید به خاطر اینکه سرکار میری باشه . من چون تو خونه بودم خیلی دلمرده شده بودم . وای چه روزای بدی بود . بهار جونم از من میشنوی کمتر بهش فکر کن سعی کن سرت رو گرم کنی تا این یکی دوسال سخت بگذره و بیشتر استراحت کن چون پسری که برگشت دیگه وقت سر خاروندنم نداری . اگرم افسرده بشی بازم اون اذیت میشه . به فکر شوهر جونیت هم باش من که خیلی اذیتش کردم الان پشیمونم که چرا این دوسال انقدر غصه خوردم . میتونستم روزام رو بهتر بسازم . کاشکی کمتر گریه میکردم و ............
ضحی
19 اردیبهشت 91 10:27
خوش حالم که خوبی راستی خام خواری برا نی نی بعدی ضعیفت نمی کنه


سلاممممممم
خوشحالم که میبینمت عزیزمممممممم من خیلی چاق شدم دارم لاغر میکنم که آمادگی لازم برا نی نی داشته باشم دعام کننننننن بوسسسس
مامانی فری
19 اردیبهشت 91 10:56
عزیزم منم با افتخار لینگت کردم راستی ببخشید فراموشی گرفتم بجا نیاوردم
نرگسی
19 اردیبهشت 91 18:50
سلام عزیزم .. من خوبم ..


مامان یاس
26 اردیبهشت 91 18:51
واییی چه جالب منم گاهی دلم میخواد همسری را گاز بگیرم ولی وقتی حتی ناراحتم دلم نمیاد اینکار رابکنم بنظرم امتحان هم نکن آییی گفتی وقتی منم یه روز خوب دارم یه دفعه می بینی یه ضد حال میخوره وسط روز هروقت نشستم فکر کردم چرا اینطوری شده دیدم یه جایی خدارا یادم رفته
ابومقدام
27 اردیبهشت 91 11:38
با سلام ودرود فراوان ... خسته نباشيد عزيز.. منتظر ديدگاهتون هستم