بالاخـــــــــــره اومــــــــــــــــــــــدمـــــــــــــــــــــــــ
ســـــــــــــــــــــلامـــــــــــــــــ و صـــــــــــــــــد ســــــــــــــــــــلام
به دوستـــــــــــــــــــــــای جون جونی خودمـــــــــــ
وای چقــــــــــــــدر دلم براتون تنگــــــــــــــــیده دوستتون دارن
همتون صد تا میبوسم
فداتون بشمممممممممممممممممم که مثل اعضای خونواده شدید برای من
خلاصه خلاصه براتون بگم
4شنبه شب رفتم تهران 5شنبه رفتم مطب دکتر روانزاده اصلا به دلم ننشست خیلی شلوغ بود
تیم پزشکی به اصطلاح خودشون منو دیدن چه دیدنی اصلا به حرفام گوش نمیدادن کلی داروی سنتی
تجویز کردن نگرفتم همون رژیم خام خواری رو میگیرم مطمئن تره اخه خوده دکتر منو ندید گفتن جلسه
دوم بیایی میبیندت
بعدش خوهرزادم که کنکور داره رو کمک کردم یه دو سه روزی تهران بودم همسری زنگ زد زودی بیا
از کرمانشاه مهمون داریم 3شنبه ساعت 2صبح رسیدم اصفهان خواهر زادمم باهام اومد اصفهان
عصر مهمونا که پسر عمه و دختر عمه شوشو هستن با دوتا دخترشون رسیدن جمعه صبح
برگشتن کرمانشاه همون روز ساعت 1 ظهر داداشم و خالم با خانواده هاشون رسیدن اصفهان
امروز صبح اونا هم رفتن بخاطر همین این چن وقته نشد بیام پیشتون
خلاصه اینقدره خسته بودم امروز 4ساعت خوابیدم خواهر زادمم هنوز هست دارم سوالای کنکور
سالای قبل رو باهاش کار میکنم
دوستای گلم الان میام به نظراتتون جواب بدم البته تا جایی که برسم چون فردا صبح زود باید برم جایی اما این چن روزه هستم و به همتون سر میزنم چون دلم براتون شده یه ذرههههههههههههههه
پ. ن یه سری از نظراتو جواب دادم از باقی دوستان عذر میخوام خیلی خوابم میاد حتما حتما زودی میام جواب میدم فداتون بشممممممممممممممممممممممممممم