"از پرواز نور چشمی مامان پیش خدا"                                                                                  "از پرواز نور چشمی مامان پیش خدا" ، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 26 روز سن داره

دلنوشته های مامان بـــــــــــــهار

اسمتو چی بذاریم

ســـــــــــــلام به گل پســــــــــــــــمل مامان مامان قربون اون چشای نازت بره که برا دیدنش لحظه شماری میکنم  عزیزم این روزا دغدغه ی ذهنی من بابایی شده پیدا کردن یه اسم قشنگ و با معنی برای تو امید زندگی مون، خیلی کار سختیه عزیزم کاش خودت میتونستی کمکمون کنی از خاله ها و عموهایی که لطف می کنن به وبلاگ پسملم سر میزنن خواهش میکنم که تو این مورد کمکم کنن اسمهایی با معنی و قشنگ رو بهم معرفی کنن میسیییییییییییییی از همتون یه عالمه دوستتون دارمممممممممممم   ...
24 بهمن 1390

جیگر مامان یه پسمله شیطونه

ســـــــــــــلام به جیگـــــــــــــــــــــــر مامان عجیجم دیروز رفتیم سنوگرافی بالاخره جنسیت مشخص شد تو یه پســـمل نازیییییی الهی مامان قلبونت برههههههههههههه دیروز خانوم دکتر   همه قسمتهای بدنتو به بابات نشون داد من نمیتونستم ببینم بازوهاتو، پاهاتو، دنده هاتو، همه جاتو ........... ای شیطون وقتی بابات بهت نیگاه میکرد پاتو بالا آوردی بابایی کف پاتو دید الهای فدای اون پاهای اوشگلت برممممممممممم   راستی بابایی 2تا سی دی برات خریده پر آهنگ شاد کودکانه وقتی آهنگا رو برات میذارم وول میخوری عجـــــــــــــــیجــــــــــــم مع...
19 بهمن 1390

خدایا ازت ممنونم

یه سلام زیبــــــــــــــــــــا به بهـــــــــــــونه زندگی ام     الهی مامان قربونت بره، چرا مامانو ترسوندنی دیگه از این کارا نکن تا مرز دیونگی رفتم عزیزم . دیشب از دلدرد اصلا نتونستم بخوابم بابای طفلک هم همش بیدار بود نزدیک یک ساعت خوابم برد فکر کنم باباتم اون وقت خوابید بازم از درد بیدار شدم دیدیم بابای گلت خوابه سرو صدا نکردم که بخوابه اخه خیلی خسته بود. عزیز مامان نزدیکای ساعت 5 صبح بود که خیلی نگران شدم چون هنوز حرکت نمیکردی دیگه نتونستم تحمل بیارم اروم گریه میکردم که بابایی بیدار شد گفت بریم بیمارستان رفتیم اما گفتن دستگاه نداریم صدای قلبشو بشنویم رفتیم ...
15 بهمن 1390

فدات بشـــــــــــــــم

عزیز مامان ببین ساعت چنده؟ 12:05 نیمه شب هستش امروز یعنی دیروز جمعه بود از ظهر دلدرد شدید گرفتم خیلی درد داشتم البته الانم دارم ، آخری طاقت نیاوردم رفتم اورژانس چون نگرانت بودم میتونم دردو تحمل کنم اما برای تو نگرانم به خانوم دکتر گفتم از غروب تکون نخوردی با توجه به شرایطم گفت خوب میشی مشکلی نیست یه آمپول برام نوشت گفت اگه خوب نشدی و نی نی تکون نخورد فردا بیا ای شیطون مامان میخواستم امپول بزنم یه اوچلو تکون خوردی نی نی من که از امپول نمیترسه درسته؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ عزیز مامان، الهـــــــــــــــی قربونت برم برام تکون بخور مامانو از نگرانی در آر بابا هم نگرانه اما همش میگه نی نی ما قویه الان خوابه مطمئنم حالش خوبه ...
15 بهمن 1390

21 هفته

              سلام به جیگر مامان                  خوبی مامانی ؟؟؟؟؟ مامان فدات بشه ببخشی که چن وقته برات ننوشتم اخه اینترنتم قطع بود عجیجه مامان تو الان 20 هفته و دو روز داری الهی مامان قربونت بره که بزرگ شدنت حس میکنم دیگه حسابی برا خودت بزرگ شدی حسابی وول میخوری به مامانی لگد میزنی منم برات ذوق میکنمممممممممم عزیزه دل مامان، تو شدی همه کس مامان و بابا هر لحظه از تو حرف میزنیم برات برنامه بریزی میکنیم برات ذوق می کنیم. و از خدای بزرگ ممنونیممممم که...
14 بهمن 1390

بازم صدای قلبت

سلام فندوق مامان عزیزمممممممممم امروز رفتم مرکز بهداشت برا تست سلامتیت خانوم دکتر صدای قلبتو برام گذاشت فدای اون تالاپ تولوپ قلبت برم چقدر تند تند میزد 138 تا بود عزیزمممممممممم فدای قلبت بشم عشق مامانی برا مامان نگران نشی آخه دکتر گفت پلاکت خونم پایینه همین که تو سالمی  خدارو شکر میکنم مامان قویه حتما خوب میشههههههه ...
6 بهمن 1390

مامان فدای پاهای اووچولوت بشه

سلام عزیزدل مامانیییییییییییی اینم یه ســــــــــــلام خوشگل  برا  نی نی نازممممممم     حالا میخوام یه عکسی رو برات بذارم که وقتی دیدمش از خوشحالی کلی ذوق کردم و باباتو صدا کردم که اونم ببینه     الهــــــــــــــی چه نی نی نازی    دلم میخواد زودتر بیایی تا از اون پاهای اوشگلت عکس بگیـــــــــــــرم مامان قربون اون پاهای نازت بره امروز هم به شیکم مامان چن تا لگد اوچولو زدی    ...
5 بهمن 1390

کارت پستال های زیبا برای نی نی زیبایم

بهترینم برات چند تا کارت پستال زیبا میذارم امیدوارم دوس داشته باشی   تقــــــــــــــــــــدیم به عشــــــــق مامان     واینم یه کارت پستال مخصوصی خیلی خرس ملوسیه دوسش دارمممممممم         عجیجه مامان بازم برات کارت پستال میذارم هزارتا میبوسمت ...
4 بهمن 1390

دوست دارم بهترینم

  سلام فرشته ی مامان      سلام فرمانروای قلب مامان   بالاخره امروز به شیکم مامان لگد زدیییییییی   الهی مامان بهارت فدات بشههههههه امروز اولین روزی بود بهم لگد زدی البته لگدات اروم بود اما خیلی برات ذوق کردمممممممم سر کلاس که برگه بچه ها رو امضا می کردم یکم تکون خوردی ناخوداگاه لبخند زدم و ذوق کردم گفتم الان شاگردام میگن دبیرمون چشه که میخنده   عسل مامانیییی امروز برام فراموش نشدنیه چون خیلی بیشتر از روزهای دیگه حست کردم مهمتر از همه اینکه لگدهم زدی و مطمئن شدم که سالمی الان هم که دارم مینویسم یه حرکت...
4 بهمن 1390