"از پرواز نور چشمی مامان پیش خدا"                                                                                  "از پرواز نور چشمی مامان پیش خدا" ، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 28 روز سن داره

دلنوشته های مامان بـــــــــــــهار

فدات بشـــــــــــــــم

عزیز مامان ببین ساعت چنده؟ 12:05 نیمه شب هستش امروز یعنی دیروز جمعه بود از ظهر دلدرد شدید گرفتم خیلی درد داشتم البته الانم دارم ، آخری طاقت نیاوردم رفتم اورژانس چون نگرانت بودم میتونم دردو تحمل کنم اما برای تو نگرانم به خانوم دکتر گفتم از غروب تکون نخوردی با توجه به شرایطم گفت خوب میشی مشکلی نیست یه آمپول برام نوشت گفت اگه خوب نشدی و نی نی تکون نخورد فردا بیا ای شیطون مامان میخواستم امپول بزنم یه اوچلو تکون خوردی نی نی من که از امپول نمیترسه درسته؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ عزیز مامان، الهـــــــــــــــی قربونت برم برام تکون بخور مامانو از نگرانی در آر بابا هم نگرانه اما همش میگه نی نی ما قویه الان خوابه مطمئنم حالش خوبه ...
15 بهمن 1390

21 هفته

              سلام به جیگر مامان                  خوبی مامانی ؟؟؟؟؟ مامان فدات بشه ببخشی که چن وقته برات ننوشتم اخه اینترنتم قطع بود عجیجه مامان تو الان 20 هفته و دو روز داری الهی مامان قربونت بره که بزرگ شدنت حس میکنم دیگه حسابی برا خودت بزرگ شدی حسابی وول میخوری به مامانی لگد میزنی منم برات ذوق میکنمممممممممم عزیزه دل مامان، تو شدی همه کس مامان و بابا هر لحظه از تو حرف میزنیم برات برنامه بریزی میکنیم برات ذوق می کنیم. و از خدای بزرگ ممنونیممممم که...
14 بهمن 1390

بازم صدای قلبت

سلام فندوق مامان عزیزمممممممممم امروز رفتم مرکز بهداشت برا تست سلامتیت خانوم دکتر صدای قلبتو برام گذاشت فدای اون تالاپ تولوپ قلبت برم چقدر تند تند میزد 138 تا بود عزیزمممممممممم فدای قلبت بشم عشق مامانی برا مامان نگران نشی آخه دکتر گفت پلاکت خونم پایینه همین که تو سالمی  خدارو شکر میکنم مامان قویه حتما خوب میشههههههه ...
6 بهمن 1390

مامان فدای پاهای اووچولوت بشه

سلام عزیزدل مامانیییییییییییی اینم یه ســــــــــــلام خوشگل  برا  نی نی نازممممممم     حالا میخوام یه عکسی رو برات بذارم که وقتی دیدمش از خوشحالی کلی ذوق کردم و باباتو صدا کردم که اونم ببینه     الهــــــــــــــی چه نی نی نازی    دلم میخواد زودتر بیایی تا از اون پاهای اوشگلت عکس بگیـــــــــــــرم مامان قربون اون پاهای نازت بره امروز هم به شیکم مامان چن تا لگد اوچولو زدی    ...
5 بهمن 1390

کارت پستال های زیبا برای نی نی زیبایم

بهترینم برات چند تا کارت پستال زیبا میذارم امیدوارم دوس داشته باشی   تقــــــــــــــــــــدیم به عشــــــــق مامان     واینم یه کارت پستال مخصوصی خیلی خرس ملوسیه دوسش دارمممممممم         عجیجه مامان بازم برات کارت پستال میذارم هزارتا میبوسمت ...
4 بهمن 1390

دوست دارم بهترینم

  سلام فرشته ی مامان      سلام فرمانروای قلب مامان   بالاخره امروز به شیکم مامان لگد زدیییییییی   الهی مامان بهارت فدات بشههههههه امروز اولین روزی بود بهم لگد زدی البته لگدات اروم بود اما خیلی برات ذوق کردمممممممم سر کلاس که برگه بچه ها رو امضا می کردم یکم تکون خوردی ناخوداگاه لبخند زدم و ذوق کردم گفتم الان شاگردام میگن دبیرمون چشه که میخنده   عسل مامانیییی امروز برام فراموش نشدنیه چون خیلی بیشتر از روزهای دیگه حست کردم مهمتر از همه اینکه لگدهم زدی و مطمئن شدم که سالمی الان هم که دارم مینویسم یه حرکت...
4 بهمن 1390

قلقلک

سلام عجیجه مامان                     خوفی مامانیییییییییی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ای شیطون چرا امروز مامانو قلقلک می دادی؟؟؟ نکنه من می خندیدم تو هم به مامانی می خندیدی ؟؟     لوس کم بخند دلت درد می گیره ها!!! ای جان مامان فدای اون خنده هات بشههههههههه امروز تو مدرسه آروم بودی که!!! به درسایی که به شاگردام میدادم خوب گوش می دادی وقتی اومدیم خونه شوخیت گرفته بود با اون دستای اوووچولوت که الهی مامان فداشون بشه قلقکم میدادی!! با بابات کلی خندیدیم دوست داریم عجیجیم...
2 بهمن 1390

داستان “دانه ای که سپیدار بود”

فندوق مامانی میخوام یه داستان قشنگ برات بگم امیدورام ازش لذت ببری گلکم داستان “دانه ای که سپیدار بود”   دانه کوچک بود و کسی او را نمی دید. سال های سال گذشته بود و او هنوز همان دانه ی کوچک بود. دانه دلش می خواست به چشم بیاید اما نمی دانست چگونه. گاهی سوار باد می شد و از جلوی چشم ها می گذشت. گاهی خودش را روی زمینه ی روشن برگ ها می انداخت و گاهی فریاد می زد و می گفت: من هستم، من این جا هستم. تماشایم کنید. اما هیچ کس جز پرنده هایی که قصد خوردنش را داشتند یا حشره هایی که به چشم آذوقه ی زمستان به او نگاه می کردند، کسی به او توجه نمی کرد. دانه خسته بود از این زندگی ، از ای...
1 بهمن 1390

مامان دلتنگته

سلام گلکمممممممممممم   مامان بد جور دلتگته دلم می خواد زودتر بیایی و مامانی رو از تنهایی در آری .......... لحظه هایی که باهات حرف میزنم اروم میشم اما خیلی دلم می خواد زودتر اون پاهای و دستهای کوچیک و نازتو حس کنم عزیز مامان سالم و باهوش بیاااااااااااا مامان و بابا چشم انتظارتن زودی!!! بیا دیگه گلبه ملوسممممممممم ...
29 دی 1390