"از پرواز نور چشمی مامان پیش خدا"                                                                                  "از پرواز نور چشمی مامان پیش خدا" ، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 29 روز سن داره

دلنوشته های مامان بـــــــــــــهار

امــــــروزم

سلام دوست جوون جونیای من امروز اولین امتحان بچه ها بود ههههه مراقب بودم که تقلب نکنن وایییییییی امتحان چه استرسی داره من باید تا آخر عمر شاهد این استرس باشم این چه کاری من دارم اخهههههههههه کلا روز خوبی بود کلی دوس پیدا کردم که عاشق همشونممممممممم به قولی الی جون آق جـــــــــــــــــــــــــــون آق جـــــــــــــــــــــــــون عصر برام مهمون اومد مادر یکی از شاگردام بود نه اینجا غریبم اومده بود احوالمو بگیره خیلی خانومه اون که رفت شام عباس رو دادم من که تو رژیم خام خواری ام بد جور دلم غذا میخواد  اما نمیشه بخورم آقاااااااااااااااااا موخامممممممممممم تا میخوام به عباس شام یا نهار بدم میدوم پای نت حواسم پر...
2 خرداد 1391

هـــــــــــورااااااااااااااااااااااااااااااااااا

ســـــــــــــــــلام به همه ی دوستای گل و گلابم هـــــــــــــــــــــــوراااااااااااااااااا وبه قولی الی جوون آق جــــــــــــــــــــــــــون ، آق جــــــــــــــــــــــــــون آخه من امرزو دو شیفت بودم کلی خسته بودم که یه دفعه همکارم اومد دم کلاس و گفت بعداز ظهر مدرسه تعطیلههههه اگه بدونید چقدر خوشحال شدم چون خیلی خسته بودم این چن وقته اینقدر درس داده بودم و حل تمرین و رفع اشکال و نمونه سوال حل کردم که برام نا نمونده آخیشششششششششششششش دوستای گلم که در مورده کتاب آقای خوش سیما پرسیده بودید من الان دارم کتاب 7قدم تا شب اخر ایشون رو میخونم همزمان هم کتاب جدیدشون رو که به صور...
28 ارديبهشت 1391

دست مریزاد آقـای خوش سیمـــــــــــــــا

سلام به همه ی دوستای گلــــــــــــــــــــــم و سلام به شما نویسنده توانا جناب آقای خوش سیما بابا شما که نفس ما رو گرفتید از غروب که خوندن کتابتونو شروع کردم نتونستم کار دیگه ای انجام بدم جدا کتابتون حرف ندارههههههههههههههههههه وای به نقطه حساسش رسیدم دلارای بابای نسرین ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ یعنی این داستان عاطفه  هم میخواد اینجوری نفس مارو حبس کنه از غروب نتونستم نفس بکشم  قلمتــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــون پایــــــــــــــــــــــــــــــــــدار ...
27 ارديبهشت 1391

بالاخـــــــــــره شوشو جان اومــــــــــــــــــــــد

سلام به دوستای گلـــــــــــــــــــــم بالاخره بعد از یه هفته دوری شوهرم از سفــــــــــر برگشت تنهایی خیلی سخت بود البته دوستای گلم اصلا نذاشتن تنها بمونم همش مواظبم بودم اخخخخخخخ الان کلی کار ریخته سرم آخه شوشو جان سوغاتی کلی برام سبزی کوهی از کرمانشاه آورده زیاددددددددددددددددد از غروب کلی پاک کردم الانم بازم مونده گناه دالممممممممممممممممممممم بعدا میام نظراتتونو جواب میدم البته اگه زود کارم تموم بازم میام دوستتون دالممممممممممممممم ...
26 ارديبهشت 1391

روز مـــــــــــــــــادر مبــــــــــــارک

تو زن شدی نه برای در حسرت ماندن یک بوســــــــــــــه برای خلق بوســــــــــــه ای از جنس ارامش تو زن نشدی که هم خواب آدم های  بی خواب شوی زن شدی که برای خواب کسی  رویــــــــــــــــــا شوی  تو زن نشدی که در تنـــــــهاییت حسرت آغوشی  عاشقانه را داشته باشی زن شدی تا آغوشی در تنهــــــــایی عشـــــــــــــقت باشی     و امیدوارم منم لیاقت این اسم رو داشته باشم و یه روز این روز رو به من تبریک بگویند                      &nb...
23 ارديبهشت 1391

بی تو دلم میگیــــــــــــره

سلام عشق مامان عزیزه مامان فکر نکنی یه وقتی تو رو از یادم رفته هااااااااااا گلکم تو هر لحظه تو قلب مامانی، هر ثانیه بفکرتم حتی یه لحظه هم از ذهنم دور نمیشی وقتی که سرکارم وقتی که تو خونه ام وقتی مهمونی ام هر جایی باشم فرقی نمیکنه عشق مامان تو فکرمی اگه میبینی از تو کم مینویسم منو ببخش نمیخوام خاطر دوستای گلمو که مامانو تنها نمیذارن مکدر کنم عـــــــــــــزیز مامان قالب جدید مبارک دلم نمی اومد اون وبلاگ و اون اهنگو عوض کنم چون تو دوسشون داشتی هر وقت صدای آهنگت می اومد تکون می خوردی اما مامان با دیدن اون قالب و با شنیدن اون آهنگ دلش میگیره یه اهنگ جدید و یه قالب جدید زدم امیدوارم خوشت بیاد جیگر مامان هر روز دعا میکنم ...
19 ارديبهشت 1391

امـــــروز

خدایا امروز چه روز قشنگی بودددددد من کاملا سر حال بودم با اینکه دیشب تا ساعت 3 سوال تایپ کردم اما صبح سر حال بودم آخیش تقریبا کارام تموم شده سوالا رو تحویل دادم نمرات مستمر رو وارد کردم فقط مونده امتحان دادن بچه هاااااا که اونم تابلو دیگه همه گند میزنن ریاضی هستش شوخی که نیست تا ساعت 2مدرسه بودم کلی سوالای سختتتتتت با بچه ها کار کردم   حرصشون در اومده بود منم که دیگه نا نداشتم اما کاریش نمیشه کرد باید کار کنم که جبران او 2ماهی که نبودم بشه     اومدم کلی خونه رو تمیز کردم لباسای زمستونه رو که هنوز وقت نکرده بودم جمع کنم برداشتم ، بمیرم لباسای بارداریمم جمع کردم خو...
19 ارديبهشت 1391

بیــــــــــــــــــــــــــادتم

سلام به دوستای عزیزم من امروز خوبم حالم خیلی بهتره خودمم از بس داغون بودم خسته شدم دارم اوضاع روحیمو بهتر میکنم میخوام برگردم به سابق بشم همون بهــــــــــــــــــــــــار همیشگی این تصمیمو از دیروز گرفتم اگه گفتید چراااااااااا دیروز دوباره با حال زارم که پر از خستگی بودم رفتم یکم بخوابم با همون بغض با همون ناامیدی چشام که به خواب گرم شد یه نگاه سنگینو حس کردم خوب که نگاه کردم یه پسر بچه ناز بود که بغض داشت با غم بهم نیگاه میکرد ....... الهی بمیرم مامان که بفکرمی به خاطر من رفتی حالا هم از ناراحتی من ناراحتی ....... بیدار شدم خواب و بیدار بودم نمیدونم خواب بود رویا بود تخیلات خودم بود نمیدونم اما هرچی...
11 ارديبهشت 1391